نمیدانم چرا تنم میلرزد وقتی صحبت از تو میشود نه از ترس حضورت نیست
از ارزوی به تو رسیدن است ازشایدها وبایدها واز اینکه نمیدانم
داشتنت را عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را؟!
شاید روزی تنم لرزیدو دستانت را روی شانه هایم گذاشتی وگفتی زیر لب: اشک شوق بریز من به کنارت امده ام برای همیشه
![](http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRFw8fnDJWKy0SPGelNbgu4YiXIYeE9zASdIkMn6HwseIVxFkHy)
نظرات شما عزیزان:
|